آژانس دونفره پارت ۹

یوکوهاما_شب ۷/۲۵
ناگهان تعداد زیادی افراد مسلح از سقف قطار وارد شدن!...
یکی از افراد مصلح: دستاشونو ببرید بالا شما محاصره شدید
رامپو دستاشو می‌بره بالا و میگه: آروم باشید رفقا می‌تونیم با صحبت حلش کنیم
افراد بدون توجه به گفته رامپو شروع به شلیک می‌کنن در همین حین چویا نه می‌ذاره نه برمی‌داره و شروع به استفاده از محبتش می‌کنه با وجود اینکه تا اون موقع حداقل ۵۰ تا از افراد کش+ته شدن ولی باز هم به نظر نمی‌رسید چیزی ازشون کم شده باشه بنابراین هر سه تصمیم گرفتن به یکی از واگن‌ها برن تا گمشون کنن....
چویا در رو بست و اونو گرفت
*نفس نفس زدن
چویا: اونا کی بودن؟ چطور یهو پیداشون شد؟
رانپو: خب راستش فکر نکنم هیچکس بدونه پس لازم نیست زیاد بهش فکر کنیم
دازای: اونا یک گروه مافیای تازه کار بودن هنوز درحال جمع کردن عضو هستن و از اونجایی که خبر دزدیده شدن اعضای آژانس و مافیا توی کل شهر پخش شده اونا قصد داشتن ما رو عضو گروه خودشون کنن!
رانپو:واوو معلومه با وجود همه اینا بازم برای گشتن توی فضای مجازی وقت پیدا می‌کنی!
دازای کمی خندید و دستش رو از پشت به سرش زد
صدایی از بلند گوی قطار میاد: مسافرین محترم به دلیل حمله ناگهانی مجرمین ساعت رسیدن شما به شهر ایباراکی به تأخیر می‌افتد با عرض پوزش فراوان.!
** ۳ ساعت بعد **
پیش خدمت: غذا چی میل می‌کنید
چویا: هاه، این تأخیر اشتهام و کور کرده
دازای: با وجود این که از تو هم لولیدن خسته کننده مسافرا توی قطار همیشه حالمو بهم می‌زنه ولی نمی‌تونم به غذاش نه بگم!
پیش خدمت: چیز دیگه ای میل ندارید؟
دازای:ولی من که هنوز سفارش ندادم!
رانپو نگاهی به دازای میکنه و پوز خندی می‌زنه بعد روش رو بر میگردونه و میگه: نه خیلی ممنون!
دیدگاه ها (۰)

اوسی شیطان کشمبیوش رو بزارم؟

👌🏻 بلهفقط فک کنم آینده رو زیاد زدم استرسم کم زدم دیگه خودتون...

تولدم مبارک 🥳🥳یه سال بزرگ تر شدمیه سال دیگه رو تجربه کردمیه ...

کمی همو بشناسیم 😊

دنیای دیگر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط